یادداشت های مستر شوکولاتی : نیلوبلاگ

ساخت وبلاگ

خداییش این همه کار مزخرف کردم تو جوونیم ،

همیشه ترس از اینو دارم که روزگار بچرخه و انتقام بدی ازم بگیره ،

بی خوابی های شبانه که جزیی از زندگیم شده مساوی شده با فکر کردن به هزار جور مزخرفات ذهنیم!

دو سه سالی با محبوبه بودم ، همیشه بهش یادآوری میکردم که نمیتونم باهات ازدواج کنم خودش هم دلیل هاشو میدونستم و قبول داشت ، واقعا نمیشد ... ولی بعضی وقتها فکرش میاد تو ذهنم و همش عذاب وجدان الکی میگیرم که نکنه انتقام بدی ازم گرفته بشه،

خدا شاهده بالای سی بار ازش خواستم رابطه مون رو تموم کنیم ولی نمی‌ذاشت ، چند بار باهاش بهم زدم ، داغون شد ... دوباره برمیگشت ، دلم می‌سوخت ولی چه کنم ...

کاشکی میشد گذشته رو حذف میکردم ...

کاشکی میشد الان ازش بخوام اگه مرتکب خطایی شدم منو ببخشه...

پی نوشت :

یادآوری: خانوممو خیلی دوست دارم هیچکی برام مثل این نمیشد...

یادداشت های مستر شوکولاتی ...
ما را در سایت یادداشت های مستر شوکولاتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8shokolboy4 بازدید : 79 تاريخ : جمعه 19 اسفند 1401 ساعت: 16:51