دختر همسایه!

ساخت وبلاگ
ماه محرم نمیدونم سال 87 بود یا 88 بود... شایدم 86 بود  

تو محلمون هییت سینه زنی بود ... از شب پنجم تا شب دهم هر شب سینه زنی هست ... 

تو یکی از این شب ها .... 

مهدی رفیقم اومد دم در خونه تو اون شلوغی : 

ممد بیا دم در 

لباسامو پوشیدم رفتم دم در... 

باهاش رفتم تو هییت و سینه زدیم و یکمی بعدش اومدیم بیرون از وسط هییت.... 

یه لحظه چشمم افتاد به دختر همسایه... 

این همون الهامه؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

چقده خوشکل شده بود لاکردار... رفیقمو گفتم مهددددددددی الهامو ببین!!! 

گفت؟ خب؟ 

گفتم : من اینو میخوام.... :ی 

همینجور نگام کرد :                                                                    

اقا منو میگید عین گاو رفتم پیشش ... 

همینجور نگاش میکردم.... اونم محل سگ بهم نذاشت.. میخواستم برم بهش عرض تسلیت به مناسبت دهه محرم بهش بگم که یه لحظه دیدم داداشش داره میاد... 

اقا منو میگید دو پا داشتم دوپا دیگه قرض کردم الفرار... 

از این سمت کوچه به اون سمت کوچه فقط خواستم برم پیشش... واای چقد رفیقم بهم خندید!!! 

تنها چیزی که یادمه این بود که اون اصلا نگامم نکرد  

بعد مراسم دیگه داشت تموم میشد که رفت خونه ... منم منتظر بودم مثل فیلم ها واسمون نذری بیاره... الان که سال 94 هستیم هنوز من منتظر آش نذریشونم بیاره دم در خونمون...  

(تو سالی که خدمت بودم تهران کلا بارکشی کردن خونشونو فروختن از اینجا رفتن  )

قیافه اش عین این خواننده ترکه بود ابرو گاندس...  

هیچی دیگه الان فقط میخواستم تجدید پیمان بکنم اصلا نمیدونم هدفم چی بود از این آپ

یادداشت های مستر شوکولاتی ...
ما را در سایت یادداشت های مستر شوکولاتی دنبال می کنید

برچسب : شبای تابستون,به انگلیسی,شبای تابستون متن, نویسنده : 8shokolboy4 بازدید : 137 تاريخ : شنبه 13 آذر 1395 ساعت: 6:05